بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت هفده
زمان ارسال : ۴۱۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
سرم را تکان دادم و گفتم:
-باید برم حمام.
قرص را به دستم داد و گفت:
-الان وقتش نیست.
پیراهنم را نزدیک بینی ام کردم و گفتم:
-ولی این بو خلاف حرفت رو ثابت می کنه.
چینی به بینی اش داد و با چندشی گفت:
-حالم بهم خورد...الان می برمت.
اخم هایم را در هم کشیدم و گفتم:
-چیه مگه خودت عرق نمی کنی؟
چشم هایش را در کاسه چرخاند و گفت:
-من هر روز حمام می کنم.
به سمت ج
ماریا
00یه حسی بهم میگه پویان نمیاد😂🧐🤔 چقدر خماری بده تا فردا من چطوری صبر کنم آخه🤦🏻🤦🏻رمانت خیلی خوبه حدیث جون مرسی عزیزم🧡🧡🌹🥰😘 میشه یه نمه پارتا بیشتر بشن😢🥺😢🥺🙏🏻